انتقال آدرس
شیعه یعنی
شیــــــــــــــــــــــــــــعه یعنی حید رو یک آسمان
شیــــــــــــــــــــــــــــعه یعنی محور صد کهکشان
شیـــــــــــــــــــــــــــــــعه یعنی حرف مولایم علی
شیــــــــــــــعه یعنی کرده ام در حق مهدی کاهلی
شیـــــــعه یعنی واژه ی غربت دوباره جان گرفت
شیــــــعه یعنی نیمه شب طفل صغیری نان گرفت
شیـــــــــعه یعنی لافتی الا علی,لا سیف الا ذلفقار
شیــــــــعه یعنی تا به آخر انتظار وانتظار وانتظار
شیــــــــــــــــــــعه یعنی با الفبای علی همراه شو
شیعه یعنی گبر رابرتن بکن,آماده در رزمگاه شو
شیــــــــــــــعه یعنی با شهادت در تمام این قرون
شیــــــــــــــــــــعه یعنی جمله ی انا الیه راجعون
شیعه یعنی نام حیدر,شیر مادر در وجودم رخنه کرد
شیــــــــعه یعنی بند بند وجودم را علی شرمنده کرد
شیـــــــــــعه یعنی سرخ شد از دوریت روی بتول
شیــــــــعه یعنی دفن شد درنیمه شب دخت رسول
شیــــــــعه یعنی سر به نی,نی روی لبهای حسین
شیـــــــــــــــــعه یعنی دلبری میکرد ابروی حسین
شیــــــــــــــــعه یعنی تشنه ی دیدار مهدی هرکجا
شیـــــــــــــعه یعنی خسته شد چشم دلم ای دلربا
شیـــــــــعه یعنی راستگویی,مرد بودن یک کلام
شیــــــــــــــعه یعنی منتظر بودن تمام و والسلام
اللهم اغرلنا فهم امام زمان مهدی صاحب زمان
شاعر:مصطفی نصیری(فطـــــــــــرس)
(استفاده ازه شعر با ذکر منبع بالامانع در غیر اینصورت با خدا...)
جمعه ها میگذرند
جـــــــــــمعه ها میگذرند و خبر از مهدی نیست
ابـــــــــــــــرها میگذرند در پیشان رعدی نیست
بلبــــــــــــــــــــل باد صبا بر لب ایوان دل است
رقص گیسوی تو را وصف سخن حدی نیست
آسمـــــــــــــــــــان دست ندامت زده بر پیشانی
این همه عـــاشق و معشوقه ولی مردی نیست
بــــــــــــــاوفایان همه رفتند و بماندن دو دلان
خـــــــــــــاک پاک شهدا را بخدا سردی نیست
بــــــــــــــــــر سر مسند یوسف بنبشتند درشت
یـــــوسف مصر که یک موی سر مهدی نیست
کــــــــــعبه اینبار سجودش چقدر طولانی است
از گـــــــــــــــــــل فاطمه انگار دگر ردّی نیست
گـــــــــــــریه ی ما بخدا از سر بی کاری نیست
دلمــــــــان تنگ شده حرف ز بی عهدی نیست
کــــــور شد چشم دل شیعه در این صبر طویل
اشکمان خشک شده یک خبر از مهدی نیست
این همـه صبر ز دوری شما طاقت یعقوب نبود
جــــــــــــز غم و درد تو والله دگر دردی نیست
هـــــــــــرچه ورد است بخواندیم و بجا آوردیم
به در کـــــــــــعبه قسم در کفمان وردی نیست
قَسَمَت میـــــــــــدهم ای یار به آن وقت عزیز
در قنـــــــــــوتت نکنی یاد بحق مردی نیست
ربنا اتنا فهم امام زمان مهدی صاحب الزمان
شاعر:مصطفی نصیری
استفاده از شعر با ذکر منبع بلامانع در غیر اینصورت با خدا...
حـوض آب
حوض آب و ماهی و برگ درخت
جمعه های عمر من آنی برفت
کوچه و گلدسته های گاه گلی
چادر مادر سفید گل گلی
عینک بشکسته ی روی کتاب
شمع دل از دوریت در پیچ تاب
منتظر هستیم ما اما چه سود
کاش بودی جنس ماهم جور بود
گریه های کودکان کور و کر
داغ دروی هم برایم نیشتر
آسمان و یک سبد بوی نسیم
عاشقان از دوریت در شک و بیم
گریه های ناتمام چشم ما
ناله های بی سرانجام شما
کاش بودی آسمان ابری نبود
گودی چشمانمان حبری نبود
عطر بوی یاسهای باغمان
العجل مولای ما صاحب زمان
ربنا اتنا فهم امام زمان مهدی صاحب الزمان
شاعر:مصطفی نصیری(فطـــــــــــرس)
(استفاده ازه شعر با ذکر منبع بالامانع در غیر اینصورت با خدا...)
اولین کتابی که تا چند روز آینده از دکتر شریعتی برای دانلود در همین تایپیک قرار داده میشود کتاب انتظار است. بنده که شیفته ی این کتاب شدم پیشنهاد شخصی خودم این است برای دانلود حتما سر بزنید.
تا ثریا
تا ثریا بی تو آیا عشق معنا میـــــــــــــــشود
بی وجودت عشق من دریا چو رویا مـــیشود
ابرهای آســـــــــــــمان هرچه ببارند درجهان
بی تو مهدی دشت هم یکباره صحرا میـــشود
ای مسیــــحای جهان ای اخم تو رنگین کمان
بی تو مجنون خواه و ناخواه مست دنیا میشود
ای که طاوس بهشتی و نسیم رحمــــــــــــتی
چهره ات ای دلربا پس کی هویدا میــــــشود
هــرکه رفتست یک سفر روزی بیامد ازسفر
آخرش دوری مگر اینگونه زیبا میــــــــــشود
آیه ی قرآن من ای مــــــــــــخزن الایمان من
حرفهای قلب من ناگفته گویا میــــــــــــــشود
بهتر از هرکس تو دانی که منه غـــــرق گناه
نامه ام مهدی فقط دست تو امضا میــــــشود
گر ببیند این جهان سیـــــــــمای زیبای تو را
آسمانها و زمین والله غوغا میـــــــــــــــشود
گر گذر کردی شبی از کوچه ی تنــــگ دلم
مهدیا جان و دلم یکباره شیــــــــــــدا میشود
تا ثریا بی تو آیا راه همـــــــــــــراه من است
یا سر راه دلم بیقوله پیدا میـــــــــــــــــــشود
این زبان را مهر کن تا من نگوییم یک سخن
خوب میدانی دل من ساده رسوا میــــــشود
ربنا اتنا فهم امام زمان مهدی صاحب الزمان
شاعر:مصطفی نصیری(فطـــــــــــرس)
(استفاده ازه شعر با ذکر منبع بالامانع در غیر اینصورت با خدا...)
باز بـــــــاران...
بیاد بچه گیام این شعرو تقدیم میکنم به عزیزترین کسی که خیلی دوسش دارم . بخدا امام زمان خودم از خودم راضی نیستم میدونم بَدم , توروخدا, تورو جون اون کسی که دوسش داری ومنم اسمشو میدونم و واسه همین قسم نمیخورم به اسمش خودت کمکم کن به خدا خیلی دوستت دارم کمک کن پام نلغزه عاشقتم ببخش قابلتو نداره بازم شعرام قشنگ نشد مواظب خودت باش فدای اون چشای قشنگت
باز باران در فضای جمکران
صبح زیبا و طلوع بی کران
شمس و نجم و عرش وکرسی
فلک بی صبرتان
باز باران با کرشمه
دانه هایش تشنه تشنه
بر سر گلدسته ها و گنبدی ها همچو چشمه
یادم آرد اوج غربت
تشنگی و خسته گی در اوج ظلمت
سخت و سنگین,هوای بادیه
توی دشت ماریه (کربلا)
من جوانی بیست ساله
حرفهایم پر زناله
خسته از جان ,مشک افشان
من کفن پوش تو هستم مهدی صاحب زمان
می رسد سودای مهدی
بسته بودم با تو عهدی
جاودانه بی بهانه
من شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی,پندهای آسمانی
بشنو از من منتظر
پیش چشم مهدی صاحب زمان
انتظار بر فرج
گاه سخت است گاه آسان
ربنا اتنا فهم امام زمان مهدی صاحب الزمان
شاعر: مصطفی نصیری
سلام کنکور هم باهمه ی سختی هاش تموم شد و ما منتظر جوابش هستیم از تمامی دوستان بابت کم لطفی عذر میخوام کسانی که درخواست تبادل لینک دادند و لینک نشدند و کسانی که سر زدند و ما بهشون سر نزدیم به جان مادر یزید اینترنتم مث گردن گوسفند قربونی شده قطع بود از همگی عذر خواهی میکنم در ضمن بابت یه کلاه برداری کوچولو سایتی که طراحی کردم بود تا اطلاع ثانوی تعطیله ولی وبلاگ تا ابد پابرجاست از این به بعد آپم فقط جون عزیزتون دعا کنید من پزشکی قبول شم خواهش میکنم دعا کنید منم قول میدم از همه تون وقتی دکتر شدم 2 برابر ویزیت بگیریم شوخی کردم!!!!التماس دعوا چیز ببخشید التماس دعا
بسم رب قائم آل محمد,مهدی صاحب زمان
با زبان شیعیان,حرفهایی میزنم از عمق جان
با مدد از مادر سادات زهرای بتول
عشق حیدر,ام زینب ,پاره ی جان رسول
نور حیدر در جمال یوسف زهرا نمایان می شود
آخرش روزی تمام هستی عالم هویدا می شود
مهدی و ارثیه ها و گریه های ناتمام بو تراب
مهدی و یک چاه کوفه ,فکر یاران شد سراب
مهدی و یک آسما ن و یک دل و یک چشم خیس
مهدی و یک امت کوته نظر, گویا خبر از یار نیس
آسمان هم جمعه رنگ غریبی را نمایش می دهد
این امید انتظار,شیعیان را بد نوازش میدهد
ذکرها و ناله ها و ندبه ها شد بی اثر
عاشقان از مهدی زهرا که دارد یک خبر؟؟
حرفهای گفتنی را گفتم من بارها
وصف حال مهدی زهرا نمودم سالها
حرف آخر با تو گویم ای نهان از دیدگان
العجل,العجل,العجل مولای من صاحب زمان...
اللهم عجل لولیک الفرج..
شاعر: مصطفی نصیری
انتــــظار بر فرج
بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود...
انگار صبر ایوب خواهد خدا در این زمان
دیگــــــــــــــــــــــر انتظار بر فرج به سر آمد و باز هم نیامدی...
خانه خرابه گشت و گلستان بسوخت از فراق
بیغوله ی دل پر زغم شد باز هم نیامدی...
مادر زگریه مرد ,پدر از غصه دق کرد در غمت
چشم انتظار بودند به در بازهم نیامدی...
مهتاب گیج شد از بس بدنبال تو بگشت
خورشید شد کبود بازهم نیامدی..
در آسمان پرندگان گویند به هر زبان
این جمعه هم به سر آمد با زهم نیامدی
فریاد العجل ذکر همه شد , ناله به عرش رفت
ای پادشه خوبان بازهم نیامدی
قصه دراز و گوش شنیدن چه کم بود!!!!
حرفم تمام ,عمرم به سر آمد با زهم نیامدی..
شاعر مصطفی نصیری
استفاده از شعر با ذکر منبع بلامانع در غیر اینصورت ...با خدا
تقدیم میکنم به همه ی دوستداران شهدا
حجم تقریبی عکس : 1.33 میباشد
نظر شخصی: واقعا ارزش دانلود داره چون خیلی روش کار کردم باور کنید...

اگر این هم افسانه باشد دیگر چه کنیم..؟؟
همیشه در گوشمان خواندن آن مرد آمد...آن مرد در باران آمد...آن مرد با اسب آمد...
سوال من این است..وقتی قصد آمدن نکردی چگونه آمدی؟؟
چرا آمدنت تبدیل به قصه , قصه تبدیل داستان,داستان تبدیل به جمله,جمله تبدیل به کلمه و کلمه به افسانه شد..؟؟
خیال آمدنت خواب را از سر میپراند.شادی را به عزا مبدل میکند.لبخند را به گریه.زندگی را به مرگ
این را با اطمینان میگویم اگر بخواهی همین طور تا کنی من شکی ندارم هنگامه ی ظهورت در رکابت نیستم.چون میدانم با این منوال دستهایم را با خاک گورم چنان محکم بسته اند که نتوانم از جای جُم بخورم
من آماده ام حتی در قبر منتظرم حتی مرده.سربازم حتی بی گبر جانثارم حتی بی شمشیر محبم حتی در زیر لحد عاشقم حتی با گناه..در آخر,هر وقت بیای من مرد میدانم کفن پیچم کن شمشیر به کفم بده سینه ام را سپر میکنم و شده باشد تنهای تنها به دل دشمن هجوم برده تا نا دارم از پای نمی نشینم. قسم بخدا که چشم از آخرین نفر لشکر کفر برندارم تا جان آنان را بستان مگر, جان ستانم جان مرا بستاند.
نامه ی من بوی کوفه نمیدهد.!!!
اجدادم کوفی نیستند؟؟
پدرم حرام نخورده و مرا حرام نخورانیده؟؟
دست نوازش زهرا مرا زینبی بار آورد
سجده حیدر مرا حسینی بار آورد
نمک سفره ی حسین مرا ابوالفضلی بار آورد
من نمک پروده ی سفر جدت حسینم...نمک بخورم نمکدان نمیشکنم
والله ان قطعتمو یمینی انی اوهامی ابدا ان دینی!!!
صفای ابروان دلبر,سلامتی رهبر,مردانگی نوکر میدهم جانم با سر..
چشمهایم به آمدنت خشکید..
افسانه واقعیت داشت...
اللهم عجل لولیک الفرج
حسین را منتظــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانش کشتند!!!

داد می زد گریه می کرد، می گفت: می خوام صورت برادرمو ببوسم...
اجازه نمی دادند.
یکی گفت: اشکال نداره نامحرم که نیست.
خواهر واقعیشه. مگه چه اشکالی داره؟ بذارید برادرشو ببوسه.
گفتند: شما اصرار نکنید نمی شود...
آخه...
این شهــــید سر نداره
...نمیدونم شاید اشعار من اینقدر حرف نزنه که این عکس داره حرف میزنه